متاسفانه سوم محرم امسال، شاهد اتفاق تاسف برانگیزی در شبکه یک صدا و سیما بودیم
جناب سید محمود دهسرخی در پا ورقی کتاب خود به نام رمز المصیبة مینگارد: در اینکه در خرابه شام طفلی از امام از دنیا رفته ظاهراً حرفی نیست، فقط اختلاف در اسم اوست. بعد از قول جناب فلسفی نگارنده کتاب رقیه علیها السلام مینویسد علی المشهور نام آن دختر رقیه است. چون او حدود بیست کتاب را مشاهده کرده که نام او را رقیه آوردهاند.
به گزارش رصد نیوز، در کتاب کشف الغمه از کمالالدین طلحه روایت است که فرزندان حضرت سیدالشهدا ده تن میباشند که شش نفر پسر و چهار دخترند. پسران عبارتند از:
۱-علی اکبر علیهالسلام که پسر بزرگ امام محسوب میشد و در روز عاشورا در کربلا شهید شد
۲-دوم علی اوسط یعنی امام سجاد علیهالسلام که در روز عاشورا بیمار بودند و توان یاری پدر را نداشتند و نسل امامان معصوم از آن حضرت است
۳-علی اصغر رضیع علیهالسلام که در روز عاشورا به تیر حرمله لعنة الله در آغوش پدر بزرگوارش شهید شد
۴-محمد
۵-عبد الله که بنا به روایتی او هم در کربلا شهید شد
۶-جعفر
اما دختران عبارتند از:
۱-زینب علیها سلام که دختر بزرگ آن حضرت است
۲-سکینه سلام الله علیها
۳-فاطمه سام الله علیها و چهارمی را نام نبرده است.
کتاب مطالب السوال: ایشان در باب مناقب آل رسول فرزندان امام حسین را ده تن نام میبرد شش پسر و چهار دختر اما دختر چهارم نامش را نمیآورد.
محمد مهدی مازندرانی در معالی السبطین امامین الحسن و الحسین:
ان نساء اهل بیت النبوة اخفین علی الاطفال شهادة ابائهم و …
یعنی: زنان خاندان رسالت شهادت پدران را از اطفال مخفی مینمودند و به آنها میگفتند که پدرتان به سفر رفته … در میان خرد سالان دختر چهار ساله امام حسین علیهالسلام حضور داشت او در یکی از شبهای اسارت از خواب بر خواسته میپرسید پدرم کجاست … (تا آنجا که نقل میکند) سر آن حضرت را برای آن دختر بردند و در دامان او نهادند و … او در شام چشم از جهان فرو بست.
و جناب مازندرانی (مذکور) از جناب سید محمد علی شاه عبدالعظیمی صاحب کتاب ایقاد و از کتاب منتخب طریحی نقل میکند:
انه کانت للحسین بنت صغیره یحبها و تحبه و قیل کانت تسمی رقیه و …
یعنی: دختر خرد سالی داست به نام رقیه که او را بسیار دوست میداشت و دختر نیز پدر را بسیار دوست داشت این دختر در جمع اسیران شام بود و شب و روز در فراق پدر میگریست. زنان حرم به او میگفتند پدرت در سفر است.
رقیه شبی پدر را در خواب دید و چون بیدار شد به شدت بی تابی میکرد و میگفت: پدرم نور چشمم را بیاورید. زنان خاندان رسالت میکوشیدند او را آرام کنند. اما نتیجه بر عکس بود و گریه و بیتابی او فزونی میگرفت، آن سان که اندوه اهل بیت امام حسین جوشش گرفت و آنان هم میگریستند و بر گونه خود سیلی میزدند و خاک غم بر سر میافشاندند و گیسو پریشان میکردند و فغان از آنان به آسمان بر خواست.
یزید لعنهالله علیه با شنیدن صدای ناله اسیران علت را جویا شد، به او گفتند: دختر خردسال امام حسین پدر را در خواب دیده و بیدار شده و اینک او را میطلبد و بر او زاری میکند.
یزید لعنهالله گفت: سر پدر را نزد او ببرید تا بدان آرامش یابد.
آنان نیز سر مبارک حضرت را در طبقی که با پارچه ای پوشانده شده بود برای آن دختر بردند. او گفت: این چیست؟ من پدرم را خواستم نه خوراک
به او گفتند: پدرت در این طبق است
حضرت رقیه پارچه را از روی طبق برداشت و سر را گرفته و به سینه خویش چسباند و آن را مخاطب قرار داد و گفت: ای پدر چه کسی چهره تو را به خون سرت خضاب کرد؟ ای پدر چه کسی …
عبدالوهاب بن احمد شافعی مصری مشهور به شعرانی در کتاب المنن باب دهم این چنین مینگارد: نزدیک مسجد جامع دمشق بقعه و مرقدی و جود دارد که به مرقد حضرت رقیه علیها سلام دختر امام حسین علیهالسلام معروف است؛ و به روی سنگی واقع در درگاه این مرقد چنین نوشته شده: هذا البیت بقعة شرفت بآل نبی (ص) و بنت الحسین الشهید رقیه علیها سلام.
یعنی: این خانه مکانی است که به ورود آل پیامبر (ص) و دختر امام حسین (ع) حضرت رقیه (س) شرافت یافت.
و در منتخب التواریخ آمده است دختری در خرابه شام از دنیا رفته است که شاید اسم شریفش رقیه و از دختران خود سیدالشهدا (ع) باشد زیرا مزاری که در خرابه شام است منسوب به این مخدره و معروف است به مزار رقیه بنت الحسین (ع)
در کهنترین منابعی که به وجود آن حضرت با نام رقیه اشاره شده قصیده سف بن عمیره نخعی از اصحاب امام جعفر صادق (ع) و امام موسی کاظم (ع) است که مضمون آن چنین است:
… و سکینة عنها السکینة فارقت لما ابتدیت بفرقة تغیر
و رقیة رق الحسود لضعفها و غدا لیعذرها الذی لم یعذر …
در آن هنگام سکینه آرامش و قرار خود را از دست داد و رقیه که حتی حسودان بر ضعف و ناتوانی او دل میسوزاندند و آنان که بی تابی را بر کسی نمیپسندیدند بر او خرده نگرفتند …
علماء بزرگ علم رجال همانند: علامه حلی، علامه مجلسی، نجاشی، شیخ فخرالدین طریحی، ابن داوود، شیخ طوسی، ابن ندیم، سید بحر العلوم، جناب سیف بن عمیره را از راویان برجسته و مشهور و از مشایخ بزرگ شیعه که فقه را از ائمه معصومین روایت کردهاند نگاشتهاند و موثق بودن آن بزرگوار (سیف بن عمیره) را تایید نمودهاند. وی از راویان زیارت عاشورا به نقل از امام باقر است.
ابی مخنف در وداع امام حسین (ع) با اهل بیتش مینویسد: ثم نادی : یا امکلثوم و یا زینب و یا سکینه و یا رقیه و یا عاتکه و یا صفیه علیکم منی السلام …
یعنی آنگاه ندا داد: ای امکلثوم و ای زینب و ای سکینه و ای رقیه و ای عاتکه و ای صفیه بر شما باد از من سلام …
در کتاب احقاق الحق ج ۱۱ ص ۶۳۳ به نقل از ینابیع الموده آمده: …..ثم نادی : یا امکلثوم و یا سکینه و یا رقیه. یا عاتکه…
و نیز طبری در کتاب نفیس خود به نام کامل بهایی مینویسد:
زنان خاندان رسالت در حال اسیری حال مردانی را که در کربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده میداشتند و هر کودکی را وعده میدادند که پدر تو به سفر رفته است تا ایشان را به خانه یزید لعنة الله آوردند. دخترکی بود چهار ساله شبی از خواب بیدار شد و با پریشانی گفت پدرم حسین کجاست؟ … مأموران سر پدر را برای او آوردند و در کنار آن دختر چهار ساله قرار دادند. پرسید این چیست؟ گفتند: سر پدر توست آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و طی چند روز جان به حق تسلیم کرد.
در کتاب جامع گرانقدر دائرةالمعارف شیعه آمده است ولادت دختر سیدالشهدا ابی عبد الله الحسین در مدینه رخ داد او در سن سه سالگی و به روایت بعضی تا هفت سالگی همراه پدرش سیدالشهدا علیهالسلام در محرم ۶۱ ق وارد کربلا گشت. وی از قهرمانان تداوم نهضت جانسوز حسینی است و …
مرحوم شیخ عباس قمی ره در منتهی الامال بعد جریان آوردن سر مقدس حضرت ابی عبد الله به خرابه و شهادت آن معصومه را نقل میکند و میفرماید: بعضی این خرابه را به وجه ابسط (به بور مفصل) نقل کردهاند و مضمونش را یکی از اعاظم به نظم در آورده و من در این مقام به همان شعر اکتفا میکنم.
بعد این شعر را نقل میفرماید:
یکی نو غنچه ای از باغ زهرا بجست از خواب نوشین بلبل آسا …
این شعر ۳۵ بیت دارد.
صاحب فواده الحسینیه مینویسد: هنگامی که مخدرات به اذن حضرت زینب علیهالسلام در میان کشتگان متفرق شدند هر زنی رفت بر بالین جوان خود نشست. امام علیهالسلام دخترکی داشت فاطمه نام صغیره سه ساله و …
حاج میرزا هاشم خراسانی در منتخب التواریخ مینویسد:عالم جلیلالقدر شیخ محمد علی شامی که از علما و محصلین نجف اشرف است به حقیر فرمود:
جدامی بدون واسطه از جناب آقای سید ابراهیم دمشقی (اجدامی در مورد سید ابراهیم دمشقی میفرمود: نسبتش به سید مرتضی علم الهدی منتهی میشود و سنش بالغ بر نود سال بود و از محترمین معتمدین در بین مردم بود) نقل میکند: که ایشان سه دختر داشت و پسری نداشت شبی در خواب دختر بزرگش حضرت رقیه بنت الحسین علیهما السلام را دید که به او فرمود: به پدرت بگو به والی بگوید که میان قبر و لحد من آب جمع شده است که مرا آزار میدهد بیاید قبر و لحد من را تعمیر کند. سید از ترس مخالفین (نسبت به مقام شامخ آن معصومه) ترتیب اثر نداد شب دوم دختر دوم سید همین خواب را دید و به پدر عرض کرد. باز هم سید ترتیب اثر نداد. شی سوم دختر کوچک سید این خواب رادید. اما باز هم پدر ترتیب اثر نداد. شب چهارم خود سید حضرت رقیه خاتون را در خواب دید که به طریق عتاب فرمود: چرا والی را خبر نکردی؟
هنگام صبح، سید نزد والی شام رفت و خوابش را برای او تعریف کرد. والی امر کرد علما و صلحای شام از اهل سنت و شیعه غسل کنند و لباسهای نظیف بپوشند، آنگاه قفل درب حرم مطهر به دست هر کس باز شد همان شخص قبر مطهر را باز کند و بدن مطهر آن حضرت را بیرون بیاورد تا قبر را تعمیر کنند. وقتی چنین کردند قفل به دست هیچ کس باز نشد الا سید ابراهیم و وقتی وارد حرم شدند هر کس کلنگ به قبر مطهر میزد اثری در زمین نمیکرد الا سید ابراهیم. ایشان هم حرم را خلوت کرده و لحد مقدس را شکافتند دیدند بدن مقدس آن مخدره میان لحد قرار دارد و در لحد آب قرار دارد سید بدن مطهر حضرت را برداشت و مدت سه روز روی زانوی خود نگاه داشت و پیوسته گریه میکرد و فقط اوقات نماز که میشد سید بدن مطهر را روی مکان نظیفی میگذاشت و بعد از فراقت از نماز دوباره بدن را روی زانو قرار میداد تا آنکه لحد آن بانو را از اساس تعمیر کردند و سید بدن آن مخدره را دفن نمود و از اعجاز آن حضرت آنکه سید در طول این سه شبانه روز حاجتی به غذا و آب و تجدید وضو پیدا نکرد
سید موقع دفن آن مخدره دعا کرد که خداوند به او پسری عطا نماید و این در حالی بود که نود سال از سنش میگذشت. پس دعایش مستجاب شد و خداوند به او پسری عنایت فرمود. که نامش را مصطفی نهاد بعد از این جریان والی این قضیه را برای سلطان عبدالمجید نوشت، او هم تولیت زینبیه و مرقد مطهر حضرت رقیه و مرقد حضرت امکلثوم و سکینه خاتون را به سید واگذار نمود و هم اکنون جناب آقای حاج سید عباس پسر آقا سید مصطفی پسر سید ابراهیم کتصدی تولیت این اماکن مقدسه میباشد. نقل کردهاند که این داستان حدود سال ۱۲۸۰ اتفاق افتاده باشد.
در تمام مقاتل صحبت از دختر کوچکی از فرزندان امام حسین ع به میان آمده بعضی در وداع آخر بعضی در خرابه یا دوران اسارت و … در این بین بعضی به نام مبارک وی اشاره کردهاند و بعضی در نام وی مردد بودهاند و بعضی اصلاً متعرض نام آن بانو نشدهاند. اما این دختر کیست و نام او چیست؟
از وجود مقدس امام حسین ع در روز عاشورا سه دختر حضور داشتند یکی از آنها فاطمه نام داشت که در آن زمان رشیده بود و همسر حضرت حسن بن الحسن المجتبی بود او همان شخصیتی است که امام حسین ع وصیت نامه خود را به او داد تا به امام سجاد بدهد و در این مورد از امام باقر روایت شده که چون هنگام شهادت امام حسین ع رسید دختر بزرگ خود فاطمه را طلبید و نامه ای پیچید و وصیت خود را به او داد و بعد از شفای امام سجاد ع از بیماری فاطمه بنت الحسین ع نامه را به او تسلیم نمود.
دختر دیگر حضرت جناب سکینه بنت الحسین ع بود و این حضرت سیدالشهدا به وی لقب خیرالنساء را دادند گمان میرود که وی رشیده بوده است که بسیاری از روایات دال بر همین مطلب است و بعضی نقل کردهاند که ایشان هم در روز عاشورا دارای همسر بودهاند.
و فقط یک دختر باقی میماند که در صغیره بودنش شکی نیست و آن جناب بی بی دو عالم حضرت رقیه میباشد.